سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، حرز (نگهدارنده) است . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 86 بهمن 12 , ساعت 12:10 صبح


 
 خاطرات و حکایات(1)
 خاطره‌ی رهبر معظم انقلاب از پدر بزرگوارشان

... از جمله خصوصیاتى که هم مرحوم والد و هم مرحوم مادر ما داشتند و واقعاً از چیزهاى عجیب بود و هر وقت فکر مى‌کنم، در کمتر کسى نظیر این را مى‌بینم، بى‌رغبتى آنها به افزایش زخارف دنیایى بود. همه‌ى ما واقعاً باید این خصوصیت را تمرین کنیم.

مرحوم شهید قاضى طباطبایى، امام جمعه‌ى تبریز، سال 51 این‌جا آمده بود؛ رو کرد به ما و گفت من چهل سال قبل با پدرم از تبریز به مشهد آمدم و براى دیدن آقا سرى به ایشان زدیم. آقا در چهل سال پیش همان جایى نشسته بود که الان نشسته، و من همان جایى نشسته‌ام که پدرم نشسته بود، و این اتاق و این خانه کمترین تغییرى نکرده است.

یک نسل عوض شده بود، اما ایشان مثل همان چهل سال پیش بود. وقتى اخوى - حسن آقا - مى‌خواست داماد شود، چون جایى نداشتیم، آن اتاق را خراب کردند و از آن، دو اتاق کوچکتر ساختند. زیرزمین پایین یک در داشت. در آن‌جا حمامى درست کردند و خانه شد حمام‌دار. البته آن موقع، دیگر ماها نبودیم. آن وقت جاى میهمان‌ها در اتاق بزرگ بود.
 
 خاطرات و حکایات(2)
 
اگر با اخلاق و « زبان خوش » به سراغ روح و دل جوانان بروید ...
مسجدى که بنده نماز مى‏خواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند؛ براى خاطر اینکه با جوان تماس می گرفتیم. در همان سالها پوستینهاى وارونه مد شده بود و جوانان خیلى اهل مد آن را مى‏پوشیدند. یک روز دیدم جوانى که از این پوستینهاى وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاد? من نشسته است؛ یک حاجى محترم بازارى هم که مرد خیلى فهمیده اى بود و من خیلى خوشم مى‏آمد که او در صف اول مى‏نشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزى در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجى محترم گفتم چه گفتى؟ به جای او جوان گفت چیزى نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین‏جا بنشینید و تکان نخورید! گفتم حاجى! چرا مى‏گویى این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم مى‏تواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند. برادران! اگر پول و امکانات هنرى سراغنداریم، اگر فعلاً ترجم? قرآن به زبان سعدى زمانه را نداریم، «اخلاق» که مى‏توانیم داشته باشیم؛ «فى صفة المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه». با اخلاق،سراغ  این جوانان و دلها و روحها و وراى قالبهاشان بروید؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهد شد.
 
                                                                                          
خاطرات و حکایات(3) 
 
   سحرگاه بعد از فراق حضرت امام

فردای آن شبی که امام عزیز(ره)به جوار رحمت الهی پیوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حیرت، تفألی به قرآن زدم؛این آی? شریف? سور? کهف آمد: «وامّا من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من امرنا یسرا». دیدم واقعاً مصداق کامل این آیه، همین بزرگوار است. ایمان و عمل صالح و جزاى حسنى، بهترین پاداش براى اوست.


 خاطرات و حکایات(4)
 
حزب اللهی ؛ بی نظم و ترتیب نیست
یعنى آن شخص نظامى که جلوى شما مى‏آید، چنانچه دیدید یقه‏اش باز است، یا دکمه‏اش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقه‏اش بسته بود و دکمه‏اش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنى اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتى پیش شما مى‏آید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کارى که شما مى‏خواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان - در همان زمانی که از او متوقع است - باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یک وقت یک افسر عالى‏رتبه حزب‏اللهىِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس‏مآب بود، با دمپایى پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را این‏طورى دیدم، راهت نمى‏دهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبى به پا کرده است! بعضیها حزب‏اللهى‏گرى را با شل و ول بودن و بى‏نظم و بى‏ترتیبى اشتباه مى‏گیرند؛ حزب‏اللهى‏گرى که این نیست. رئیس حزب‏اللهى‏هاى هم? تاریخ - یعنى امیرالمؤمنین (علیه‏السّلام) - مى‏فرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینى است که از هرکسى خواسته‏اند. هرجا نظمى دارد؛ میدان جنگ هم نظمى دارد؛ نظامى هم نظم خاصى دارد؛ باید آن نظم را رعایت کنید.


 
 

 

 
  
 
 

برگرفته ازhttp://www.khamenei.ir 
 

 
 

 


 
 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ